۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه





بلند شدم
رفتیم جلو
ما و احمد بودیم
احمد دمه در وایساد ما رفتیم تو
عینک دودی، پالتو چرم و کلاه به سر
گفتیم چند؟
گفت چی چند؟
گفتیم همه ی مغازه؟
گفت بهت نمیخوره!‏
هفت تیر و کشیدیم
گفتیم حالا بهمون میخوره؟

احمد اومد تو
احمد اومد جلو
احمد گفت چند؟
با ترس و لرز گفتش چی چی چند؟
احمدمون گفت همه ی مغازه؟
ما بش نخ دادیم که چیکا میکنی
احمدمون گفت مگه این لاین ما نبود؟
گفتیم لاین تو این بود بیای تو ادا مشتری در بیاری ما بگیرمت گروگان دلش به رحم بیاد
ما که خیلی از دست احمدمون شاکی بودیم قاطی کردیم
سیگار رو روشن کردیم
مغازه دار واسمون آب آورد
احمدمون نشسته بود اون گوشه، ندامت میکشید
مغازه دار هی میگفت حالا کاریه که شده خون خودتو کثیف نکن
همه همینو میگن
همه فکر میکنن کاریه که شده
احمدمون هم همینطوریه
نمیدونن پشت این پروژه ممارست ها بوده
کار آرتیستی پشتش انجام شده
ما نشستیم ساعت ها فیلمای آقام تارانتینو و اسکورسزی رو دیدیم که با این نقشه رسیدیم
بعد میگن کاریه که شده

هیچی 
اومدیم بیرون
یه تفم قبلش رو زمین کردیم
سوار موتور شدیم
پالتو رو کردیم تو ساک
قرضی بود
روشن کردیم موتور رو
و عهد کردیم اولین مشتری
هر جا که گفت
هر قیمت که گفت 
رو
ببریمش




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر