۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه






تفنگ رو کشیدیم بیرون
روی شقیقش گذاشتیم
و ازش پول خواستیم
نداشت
پول نداشت
پاسپورتش رو داد
تازه پاسپورتش رو گرفته بود
تازه و تازه
تر تر و تر
از تنور کشیده بود بیرون
گفتم میخوای بری کجا؟
هوای چی چی داری؟
میخوای بری دکترا بگیری؟
چند تا؟
فوق لیسانس به کارت نمیاد؟
کجا میخوای بری؟
ننه بابا مایه ای؟
یا بابا ننت جدا جدا مایه دارن؟
جدا جدان؟
جوابم رو پته پته کنان داد
بنده خدا
میخواسته بره مغازه پنیر تبریز بگیره
 بچه  ها بربری گرفته بودن
اول صبی میخواستن نون پنیر سبزی چای شیرین بزنن
پاسپورتش رو هم گرفته قاب کنه بزنه به دیوار
ولش کردیم رفت
آقش میگیرتت
نزاری کسی اینجوری، مشتی تور، صبش رو شروع کنه





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر