۱۳۹۱ تیر ۲۹, پنجشنبه





شلوارشو در آورد
کون برهنه
جلو تلویزیون لم داد
چراغ اتاق خاموش بود
هوا کرده بود
صدای تلویزیون خفه
تصاویری از جنگ برده داری بود
که چطور کون هم میزارن
سرشو تکیه داده بود
داشت آیس پکش رو میک میزد
باد خنکی از پنجره ی نیم باز اتاق میزد تو
میومد و میومد و میومد تا میرسید به اونجاش
خنک میشد مث هندونه ای که بندازی تو رود خنک
زیر سایه، تو تابستون

داشت آیس پکش رو میکد میزد
خودشو دید
وسط جنگ برده داری
در جهتی مخالف به فرار برده ها
داشت قدم میزد
در حالیکه آیس پکش رو میک میزد
عینک دودیش رو زده بود
و لخت بود
هوا خنک بود

هوا خنک بود
از دور، چه چه  بلبلا به گوش میرسید
و همچنان، برده ها، کونشون گذاشته میشد
هوا خنک بود
و آیس پکش تموم شده بود



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر