۱۳۹۱ مرداد ۱۸, چهارشنبه





نشستیم بالا مالای های بام
دم دمای صب
برا خودمون
آث و پاث
مست و پست
نگا میکنیم
جون دادا فقط نگا میکنیم
صدای باد میاد که میخوره به زمین
میره هوا، دود میشه یه جایی اون بالا مالا

صدای جیرجیرکا میاد
اینجور به رخ میزنه
که یکیشون میگه
غلامم
اون یکی میگه غلامم
یکی دیگه میگه غلامم
یکی دیگه از دور مورا میگه
ما هم غلامیم
اصن همه با هم، غلام همن

نیگا میکنیم 
به دور مورا
به اون شهری که نمیتونیم دل بکنیم ازش
چراغای روشن
چراغای خاموش
برجای دسته خر
خونه های کوچیک، نقلی،پقلی

ننه بزرگمون برامون توتون میاره
میگه از کردستونه
میگیم ننه تو که نمیتونی اینور اونور بری
میگه حاجی واسم میاره
انگار حاجی عاشقه ننه بزرگمون بوده از جوونی
هر وقت که میبینیمش
عرق شرم رو میبینیم رو پیشونیش
حجب و حیای این مرد مارو میکشه

میپیچونیم
شیپوری میپیچونیم
خیلی نازک
هوا بره توش، کارو خراب میکنه
سیگارو میپیچونیم
خودمونم میپیچونیم
زندگیمونو میپیچونیم
ترش میکنیم
توتونای ننه بزرگمون خشکن
میگه خشکش خوبه
میگیم چرا ننه؟
میگه توتون باید قدیمی باشه
نمیفهمیمش
اونم مارو!‏
همیشه میگه هوشنگ آخرش خودتو به کشتن میدی
میگیم چرا
میگه بفروش اون غراضه رو
میگیم ننه زندگیمون باش میره جلو
میگه لا الله 
میگیم لا قربتا ننه

نشستیم
نسیمی میوزه
نگاش میکنیم
اونی که پابندمون کرده
مردمش میاد جلو چشممون
خیابوناش
ساندویچی هاش
اتوباناش
فقیراش
پهلوناش
اسیراش
جانبازاش
مسجداش
پیراش
پارکاش
برجاش 

همینجوری نگاه میزنیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر