۱۳۹۱ مرداد ۲۰, جمعه





قناری نقاشی میکنه
نه از اینا که به خودشون میگن هنری
بنده خدا واسه دل خودش
گل میکشه، پنجره، پرنده و چرنده
یه وقتایی به شوخی میگه
برا اینکه بتونم تو رو تحمل کنم

نمیفهمیم
کلن شده که بگن زیاد نمیفهمی
ما هم مشکلی نداریم
دنیا همونقدر که نابقه میخواد
هوشنگم میخواد
اصن دنیا مگه بدون هوشنگ میشه؟

همیشه میگه
ادما نباید همو کاملا بفهمن
باید بتونن همو درک کنن
بازم ما نمیفهمیم
هر وقت میزنه به این در
میریم به هوندامون میرسیم
لاکردار انقدر داغونه که اگه یه ماهم سر کنیم سرش
بازم یه جاش میلنگه
فک کنیم واسه هوای تهران باشه
از بس آلودست
نه اینکه از اون موتور سوارای باحال باشیم
برسه به اینکه مشتری رو سریع برسونیم
عالم و آدمو زیر میکنیم
ولی بنده خدارو دیویست چوق خریدیم
داره خرج دو خونوار رو میکشه

قناری کم میاد پیش ما
میاد، با خودش گیاه پیاه میاره
شروع میکنه به کاشتنشون تو خونه
میگه درسته که تهران از دست رفت
خونتو از دست نده
خونمون رو کرده باغ وحش

میاد نون بربری داغ میگیره
یوخده سبزیجات که چفت شه با پنیر
میشینیم
از خودش میگه
ما هم هی تعجب میکنیم
لاکردار کلی کار میکنه
فعالیت داره
همیشه آخرش غممون میگیره
از بس ما کاری نمیکنیم
آخرشم 
برا اینکه دلداریمون بده
میگه
هوشنگ غم به دلت راه نده
همینکه هوشنگ موندی کلی کاره



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر