۱۳۹۱ آذر ۴, شنبه






دمه تیرانزیت بودیم
احمد و رفیقش رو انداختن
گفتن بزرگی کنو و همقطار شو با ما
بشون چیزی نگفتیم

دمه تیرانزیت بودیم
خاکی، کیری، دودی
 اصن زشت
 اصن وقاحت

کامیونا میومدن
زاخارا پیاده میشدن
میتپیدن تو قهوه خونه
چای، املت، قلیون و تریاک

لاقربتا
شنیده بودیم که ایطوریه
ولی ندیده بودیم با چشامون
ما که دست مردم هیچ وقت چیزی ندیدیم

نشسته بودیم کنار جدول
آب و روگنمون قاطی شده بود تو اون سگ مسب

باد میومد
خاک بلند میشد
دود از اگزوزا میزد بیرون
اصن زشت
اصن وقاحت

نشسته بودیم 
کنار جدول
دود میکردیم 
و تخمه میشکوندیم
به قناری فکر میکردیم
الان باید سر کار باشه
همراهمون رو باز کردیم
یه ایکس و او فرستادیم
دلمون خونک شد
جون اومد
با همراه اولمون همیشه همراه قناریمونیم

نشسته بودیم
باد میزد تو صورتمون
سیگار چوق میکردیم
ملت تو قهوه خونه تریاک بار میزدن
کامیونا همه به خط پارک شده بودن
و ماشینا با سرعت زیقی جاده رو طی میکردن
مث ماشین بت من، با اون سرعتا

ما هم که دست مردم هیچ وگت چیزی ندیدیم




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر