۱۳۹۱ شهریور ۴, شنبه





دیشب احمدمون تویه شب بارونی اومد
دیشب احمدمون خسته اومد
خسته از یه راه دور
خسته از خیانت

ما گفتیم احمد بابا خیالت نباشه
دنیا همین دو روز اولیش سخته
خندید به ما 
احمدمون خسته اومد
سنگین شده بود
شبیه بولدوزر
بش گفتیم
چی شده؟ زخمت زدن
نمک به جیگرت ریختن؟
د ِ بگو
دم نزد. لاکردار تو خودش بود.‏
ما هم چیزی نگفتیم
چوقیدیمو نشستیم فیفا بازی کردن
احمدمون کنارمون نشسته بود
همیشه با آرسنال میریم جلو

تیم آرسنال مث خط اول سربازا تو جنگن
بی تجربه، خام، امیدوار، تا حدی احمق
و نمیدونن تا چند لحظه دیگه ریقشون در میاد

یک چهارم جام حذفی بودیم با چلسی
قهرمانی تو لیگ رو از دست داده بودیم
و شب پیشش با بچه ها هم قسم شدیم
با غیرت برن وارد زمین شن
لااقل جام حذفی رو بگیریم
بازی شروع شد
همون ثانیه های اول 
غافلگیر شدیم
یه گل
ده دقیقه بعد
یه گل دیگه
حمله میکردیم ولی نمیدونیم هی میزدیم به دره بسته بعضی وقتا دیوار بتونی
دقیقه 70 سه هیچ عقب افتادیم
و دقیقه 90 یه گل رو جبران کردیم
و سوت داور، تمام
کمی حسرت خوردیم و بعد دکمه ی نکست رو زدیم
بازی بعد وستهام تو لیگ
خدا بزرگه 
میریم برا تو چارتا بودن
یه نگاه به احمدمون کردیم
هنوز تو خودش بود
استارت رو زدیم و بازی رو شروع کردیم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر