۱۳۹۴ فروردین ۱۵, شنبه

اینجا چه میکنی؟
به من نگاه کرد
با دستاش به صورتم چنگ زد
اینجا چه میکنی؟

حدقه تو حدقه
 باید میومدیم

نگامون کرد
برگشت. رفت سمت دیوار
غروب بود. هوا گیر بود
به بیرون نگاه کرد
افق به سینه میزد
رشته ابری بود٬ روی افق 
نوازشش میکرد
صدای موتوری اومد٬ از دوری
نزدیک شد. توی اتاق پیچید. فضا رو پر کرد
رخصت خواست. آروم آروم اتاق رو ترک کرد
و دور شد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر