۱۳۹۱ فروردین ۲۵, جمعه




هفت تیرو کشیده بود
ختم کلوم
حرفی نداشت
سرش پایین بود
جاکشو میگم، ممد
خودش بود
خود جاکشش بود
سرش خم بود
حرفی نداشت بگه
جاکشو میگم، ممد
سرش پایین بود
مرام داشت
نمک گیر شدن رو میفهمید
سر ِ یه سفره بزرگ شده بودیم
این مراما، همه برای بچه های امروزی کشکه
تف به روشون که نمیفهمن
که تختی ها متولد شدن با اینجور مراما

سرش پایین بود
هوشنگتون دستش هیچی نبود
ما تو مراممون نیست چاقو بزنیم
تفنگم برا تو فیلماست
ما اینکاره نیستیم
ما سیلی میزنیم
دوست داریم سیلی هم بخوریم
ما اگه بخوایم زخم بزنیم
خط نمیندازیم
فرو میکنیم تا ته، جایی که امیدی نباشه

هوشنگتون بود
ممدم یه ور بود
سرش پایین بود
سرمون پایین بود
رفیقمونه، یارمونه، هرچی که باشه روی یه سقف کفتر هوا کردیم

اومدیم بیرون
تو مراممون نیست
ما اینکارش نیستیم
اومدیم بیرون
هوندا رو روشن کردیم
روندیم ولیعصر نامردو
رفتیم دمه قلیونیه دمه میدون راه آهن
یک و نیم شب بود
رامون نداد اولش
ریختمون رو دید
گفت بیا حاجی تو، ریختی بهم
ریخته بودیم بهم!‏
تو مراممون نیست
حاجیتون رو میگم، هوشنگ



 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر